جدول جو
جدول جو

معنی پس پیرا - جستجوی لغت در جدول جو

پس پیرا
سه سال پیش دو سال پیش از پار سال پیش از پیرا
تصویری از پس پیرا
تصویر پس پیرا
فرهنگ لغت هوشیار
پس پیرا
سه روز دیگر چهار روز دیگر (که در مناطق مختلف مازندران معانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه سرگذشت ها و داستان های پیشینیان را بپیراید و نظم و ترتیب دهد، برای مثال کجا پیش پیرای پیر کهن / غلط رانده بود از درستی سخن (نظامی۵ - ۱۰۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس پیرار
تصویر پس پیرار
سال پیش از پیرار، سه سال پیش از امسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل پیرا
تصویر گل پیرا
کسی که کارش پیرایش دادن و تربیت کردن گل است، باغبان، گل کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست پیرا
تصویر پوست پیرا
کسی که پوست حیوانات را پاک می کند و پرداخت می دهد، دباغ، آشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ)
پیراینده از قبل، کنایه از آرایش دهنده زمان پیش، و در شعر نظامی مراد فردوسی طوسی است، (آنندراج) :
کجا پیش پیرای پیر کهن
غلط رانده بود از درستی سخن،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
سال پیش از پیرار. دو سال پیش از پار. سه سال پیش
لغت نامه دهخدا
(پْسی / پِ)
نام جزیره ای است کوچک نزدیک ساحل در شمال خلیج میرابله به ساحل شرقی اقریطش (کرت). (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ رَ)
نام دهی در کجور مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرکّب از: گل + پیرا، پیراینده، پیرایش دهنده گل. آنکه گل را بپیراید. رجوع به پیراستن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پیراییده با دست. پیراسته با دست. پرداخته. به دست صیقلی شده. براق. زدوده:
که چون آهن دست پیرای تو
پذیرای صورت شد از رای تو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آنکه پوست را دم دهد، آنکه پوست حیوانات آش نهد، پوست پیرای، دباغ، (منتهی الارب) (دهار) (دستور اللغۀ ادیب نطنزی)، آش گر، چرمگر، صرّام، فرّاء، واتگر، پوستین دوز: امحس، پوست پیرای ماهر و زیرک، (منتهی الارب)، دباغ ماهر، آشگر حاذق و آزموده
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوست پیرا
تصویر پوست پیرا
دباغ، چرمگر
فرهنگ فارسی معین
چرم ساز، چرمگر، دباغ، صرام، پوستین دوز، واتگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سه روز دیگر، چهار روز دیگر (با تفاوت معنایی در نقاط مختلف
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار روز دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
علف زاری که قبلا گوسفند چریده باشد و پس از رویش دوباره، مجددا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوزادی که پس از فوت پدرش به دنیا آید
فرهنگ گویش مازندرانی
فرزندی که پس ازمرگ پدر زاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر، دیرکاشت، زراعتی که دیرتر از موقع کاشت شود، مجازا
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین منزل گاه گالشان در فصول گرم بالاترین منزل گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی پایانی چرای دام ها در اواخر تابستان و آخرین توقفگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
سه روز دیگر، چهار روز دیگر (در گویش عباس آباد و تنکابن)
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشنه ی پاقسمت عقب پا
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای در نزدیکی گاوانکلا در بابل که به آن پس پل هم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی